Sunday, November 12, 2006

بیراهه ای در آفتاب



!ای کرانه ی ما
،خنده ی گلی در خواب
.دست پارو زن ما را بسته است
در پی صبحی بی خورشیدیم، با هجوم گل ها چه کنیم؟
جویای شبانه ی نابیم، با شبیخون روزن ها چه کنیم؟
،ما جدا افتاده ایم
.و ستاره ی همدردی از شب هستی سر می زند
ما می رویم، و آیا در پی ما، یادی از درها خواهد گذشت؟
،ما می گذریم، و آیا غمی برجای ما
در سایه ها خواهد نشست؟
،برویم از سایه ی نی، شاید جایی، ساقه ی آخرین
.گل برتر را در سبد ما افکند
...
سهراب سپهری

3 Comments:

Anonymous Anonymous said...

تنها در بیابان
راه میرفت

به چشمه ای رسید،
آب نوشید
و سپس مرد

11:14 AM  
Anonymous Anonymous said...

اين کدام بيراهه است که به هر کناره راهبرت مي شود ؟

9:01 PM  
Anonymous Anonymous said...

salam. akset khily ghashange...

2:04 AM  

Post a Comment

<< Home