Sunday, November 12, 2006

بیراهه ای در آفتاب



!ای کرانه ی ما
،خنده ی گلی در خواب
.دست پارو زن ما را بسته است
در پی صبحی بی خورشیدیم، با هجوم گل ها چه کنیم؟
جویای شبانه ی نابیم، با شبیخون روزن ها چه کنیم؟
،ما جدا افتاده ایم
.و ستاره ی همدردی از شب هستی سر می زند
ما می رویم، و آیا در پی ما، یادی از درها خواهد گذشت؟
،ما می گذریم، و آیا غمی برجای ما
در سایه ها خواهد نشست؟
،برویم از سایه ی نی، شاید جایی، ساقه ی آخرین
.گل برتر را در سبد ما افکند
...
سهراب سپهری