Friday, January 20, 2006

مادر

تاج از فرق فلک برداشتن
جاودان آن تاج بر سر داشتن
در بهشت آرزو ره یافتن
هر نفس شهدی به ساغر داشتن
،روز، در انواع نعمت ها و ناز
شب بتی چون ماه در بر داشتن
،صبح، از بام جهان چون آفتاب
روی گیتی را منور داشتن
،شامگه، چون ماه رویاآفرین
!ناز بر افلاک و اختر داشتن
چون صبا در مزرع سبز فلک
بال در بال کبوتر داشتن
حشمت و جاه سلیمان یافتن
،شوکت و فر سکندر داشتن
تا ابد در اوج قدرت زیستن
،ملک هستی را مسخر داشتن
بر تو ارزانی، که ما را خوشتر است
.لذت یک لحظه: مادر داشتن
....
فریدون مشیری

Wednesday, January 11, 2006

اکنون هبوط رنگ

سال میان دو پلک را
ثانیه هایی شبیه راز تولد
.بدرقه کردند
از سر باران
تا ته پاییز
.تجربه های کبوترانه روان بود
باران وقتی که ایستاد
.منظره اوراق بود
وسعت مرطوب
.از نفس افتاد
قوس قزح در دهان حوصله ی ما
.آب شد
سهراب سپهری

Thursday, January 05, 2006

هلا

تنها به تماشای چه ای؟
بالا، گل یک روزنه ی نور
.پایین، تاریکی باد
.بیهوده مپای، شب از شاخه نخواهد ریخت، و دریچه ی خدا روشن نیست
.از برگ سپهر، شبنم ستارگان خواهد پرید
.تو خواهی ماند، و هراس بزرگ. ستون نگاه، و پیچک غم
.بیهوده مپای
.برخیز، که وهم گلی، زمین را شب کرد
.راهی شو، که گردش ماهی، شیار اندوهی در پی خود نهاد
،زنجره را بشنو: چه جهان غمناک است، و خدایی نیست
... و خدایی هست، و خدایی
.بی گاه است، ببوی و برو، و چهره ی زیبایی در خواب دگر ببین
...
سهراب سپهری